۱۵ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۹۱۶۳۳
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۸ - ۰۴-۰۳-۱۴۰۲
کد ۸۹۱۶۳۳
انتشار: ۱۱:۴۸ - ۰۴-۰۳-۱۴۰۲

نقدی بر «چرا ایرانیان نژاد‌پرست نیستند»؛ در سرزمینی که نژادپرستی مباح است  

نقدی بر «چرا ایرانیان نژاد‌پرست نیستند»؛ در سرزمینی که نژادپرستی مباح است  
در پاسخ به مقالۀ «نژاد‌پرستی در اروپاست نه درایران؛ چرا ایرانیان، نژاد‌پرست نیستند» که به تازگی در عصر ایران منتشر شده عبدالنبی قیم پژوهش‌گر و فرهنگ‌نویس نقدی نوشته و دلایلی آورده تا این گزاره را ثابت کند که "در ایران نژاد‌پرستی هست، بد جوری هم هست!"

عبدالنبی قیّم / نویسنده و پژوهش‌گر

   در روز سه شنبه دوم خرداد 1402 سایت عصر ایران، مطلبی از آقای رضا شاه‌ملکی تحت عنوان "نژادپرستی در اروپاست نه در ایران/ چرا ایرانیان نژادپرست نیستند؟" منتشر شده است، از آنجا که نوشتۀ ایشان یک متن احساسی و از روی تعصب و پر از مغالطه است، برای تنویر ذهن ایشان و برملا کردن مغالطه‌های او وجیزۀ زیر نوشته می‌شود.

   اصولاً در علم و به ویژه درعلوم انسانی تعصب جایز نیست چون تعصب، چشم را کور و گوش را کر و راه عقل را می‌بندد. آقای شاه‌ملکی علی‌رغم وجود قرائن متعدد، منکر بعضی چیزها می‌شود و علاوه بر آن اصطلاح من درآوردی خلق می‌کند و به سان سیاست‌بازان، نژادپرستی را یک مفهوم غربی می‌داند اما ناسیونالیسم را خیلی خوب و مثبت می‌داند. گویی ناسیونالیسم یک مفهوم و یک واژۀ غربی نیست. او بی آنکه برای مدعای خود یک شاهد و گواه بیاورد آسمان و ریسمان را به هم می‌بافد تا حقیقتی را انکار کند.

ایشان در بخشی از نوشتۀ خود آورده است: "سخن گفتن از گروه های انسانی و مردمانی و ملتی، تنها و تنها در سایۀ سنجش آکادمیک و پژوهش های مستند پذیرفته است."


  این سخن کاملاً درست است و ما هم بر آن تأکید می‌کنیم. این جمله از معدود جملات درستِ نوشتۀ آقای شاه‌ملکی است که شاید تعداد آن ها در این متن به اندازۀ انگشتان یک دست نرسند.

  با وجود این، ایشان به این نوشتۀ خود و به این سخن خود پای‌بند نیست. او در این نوشته حتی برای یک  بار به سنجش‌های آکادمیک و یا پژوهش‌های مستند استناد نکرده است.

  او در این متن هرچه نوشته از خود نوشته است. حتی برای ادعاهای خود یک منبع و سند معتبر و آکادمیک نیاورده است. اگر حرف او را قبول کنیم که سخن گفتن از گروه‎های انسانی تنها و تنها در سایۀ سنجش آکادمیک و پژوهش‌های مستند پذیرفته است؛ با این وصف مطلب ایشان چون فاقد این شروط است پذیرفتنی نیست. 

  او به آقایان صادق زیبا‌کلام و یوسف‌علی اباذری و ناصر فکوهی که اساتید شناخته شدۀ دانشگاه و چهره‌های آکادمیک هستند حمله می‌کند و آن ها را "خود روشن‌فکر خوانده" می‌نامد. نگارنده درصدد دفاع از این بزرگواران نیستم و ممکن است با افکار و نظرات آن‌ها موافق نباشم. اما بی‌احترامی و اهانت را جایز    نمی‌شمارم. آقای شاه ملکی می‌باید به عوض این حرف‌ها، با دلیل و منطق، اشکال و ایراد سخن آن‌ها را به ما نشان دهد نه اینکه به مخالف خود بی‌احترامی کند.

  در ادامه نوشته است:"اصولا ایرانیان از باستان تاکنون جهان‌گرا بوده اند." نمی‌دانم "جهان گرا" یعنی چه؟ و به چه معنی است؟ این کلمه نه در فرهنگ دهخدا و نه در فرهنگ معین و نه در فرهنگ عمید و نه در فرهنگ سخن از دکتر حسن انوری و نه در فرهنگ فارسی امروز از غلامحسین صدری افشار وجود ندارد. تنها جایی که نامی از واژه مشابه آن آمده نام یک آیین است به اسم "جهان‌گرایی توحیدگرا". قدر مسلم منظور نویسندۀ ما این فرقه نیست. چون این فرقه جدید است و از دل مسیحیت بیرون آمده است. به هرحال این یک واژۀ من درآوردی و فاقد بار معنایی است. نمی دانم ایشان چرا از واژه های متداول و متعارف استفاده نکرده است؟

  بعد می نویسد "سفرنامه های گذشته و امروز غیرایرانیان، از برخورد گرم مردم ایران با بیگانگان روایت دارند." او حتی یک سفرنامه را به عنوان نمونه به عنوان شاهد و گواه ادعای خود ارائه نمی‌کند تا ما ببینیم این سخن تا چه اندازه درست است. البته موضوع مقاله و عنوان آن نژادپرستی است و نه "برخورد گرم " یا برخورد سرد.  نژادپرستی را با برخورد گرم و سرد نمی‌سنجند.

نقدی بر «چرا ایرانیان نژاد‌پرست نیستند»؛ در سرزمینی که نژادپرستی مباح است  

 با وجود این برای اینکه مغالطۀ او را نشان دهیم، به ایشان می گوییم بروید کتاب " خلقیات ما ایرانیان" تألیف محمد‌علی جمال‌زاده را بخوانید. در این کتاب جمال زاده از قول چند تن از فرنگیان که سفرنامه‌هایی دربارۀ ایرانیان نوشته اند، خیلی چیزها را عیان ساخته که خلاف ادعای آقای شاه ملکی است.

  مهم‌ترین و معروف‌ترین آن ها سفرنامه جیمز موریه تحت عنوان "سرگذشت حاجی بابای اصفهانی" است. بروید کتاب " تاریخ ایران" تألیف سرجان ملکم را بخوانید که یک فصل آن به عادات ایرانیان اختصاص دارد و بدترین سخن آن در صفحۀ 565 است.

بروید آنچه گوبینو در صفحۀ 282 و صفحۀ 283 و صفحۀ 285 و صفحۀ 228 و صفحۀ 161 از کتاب "سه سال در آسیا" دربارۀ ما نوشته را بخوانید. گوبینو فقط در این کتاب به این مطلب نپرداخته بلکه در کتاب دیگرش "مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی" در صفحۀ 99 هم مطالبی دربارۀ ایرانیان گفته است. تازه این گوبینو کسی است که معتقد بود نژاد آریا برتر از همۀ نژادها است و ایرانیان را آریایی اصیل می‌پنداشت. به همین دلیل در غرب به عنوان  پدر نژادپرستی شناخته می شود.

   نوشته‌اند "مفهوم نژادپرستی مفهومی غربی است." این سخن آن قدر غیرعلمی است که ارزش پرداختن ندارد. این گفته، خواننده را به یاد آن هایی می‌اندازد که می‌گفتند دموکراسی یک مفهوم غربی است.

  علت این سخن آن‌ها معلوم بود و عاقلان به خوبی هدف آن‌ها را می‌دانند. آقای شاه‌ملکی، علم غربی و شرقی ندارد. مگر شما که امروز از تلفن‌همراه و اینترنت و هزار وسیله دیگر استفاده می‌کنید، این ها غربی نیستند؟ مگر شیزوفرنی، آلزایمر، پارکینسون و ده‌ها بیماری دیگر غربی نیستند؟ مگر ناسیونالیسم که شما خیلی از آن خوش‌تان می آید و در این مقاله از آن به نیکی یادکردید، غربی نیست؟

   در ادامه برای توجیه عرب ستیزی و نژادپرستی می‌نویسد:" کدام گروه، دیگری را بنده و عجم خوانده است؟" همین سخن و سخنان بعدی او نشان دهندۀ این حقیقت است که او قبول دارد برخی ایرانیان، عرب ستیز و نژادپرست هستند و حالا درصدد توجیه آن برآمده است.

  اولا اگر منظور از "بنده" همان "مولی" است باید به شما بگویم این سخن شما صددرصد غلط است. واژۀ مولی و جمع آن موالی که مسلمانان بر مسلمانان غیرعرب اطلاق کردند به هیچ وجه به معنی بنده نیست.

  این از آن مغالطه های نویسندگان ناسیونالیست یک صد سال اخیر است که برای توجیه و تبرئه شعوبیه آن را خلق کرده‌اند و در کتاب زیرچاپ خود به طور مفصل به این مطلب پرداخته‌ام. عجالتاً سخن ایران‌شناس معروف ریچارد فرای را ذکر می‌کنم. فرای می نویسد: اصطلاح موالی در منابع برای کسی که به اسلام گرویده بود به کاررفته است. مفهوم این واژه در قرآن به معنی "یار" یا "پشتیبان" است ( فرای، ص 78).

   اما دربارۀ واژۀ عجم، بدنام کردن واژۀ عجم نیز مثل واژۀ "موالی" حاصل کار نویسندگان ناسیونالیست و به تعبیر اولی نویسندگان نژادپرست یک صد سال اخیر است و باز هدف آن ها کینه توزی و نفرت پراکنی بوده است.

  عجم در زبان عربی به معنی 1- ایرانیان  2 – کشور ایران است (عبدالنبی قیّم،ص 714) به همین دلیل تمام نویسندگان و شاعران پارسی زبان از صدر اسلام تا  یک صد سال اخیر آن را به معنی پارسیان به کاربرده‌اند و هیچ گاه آن را بد ندانسته‌اند.

  ابوالفضل بیهقی بارها کلمۀ عجم را در کتاب خود، تاریخ بیهقی به کار برده است ( به عنوان مثال صفحات 112 و 275). فردوسی در بیت 124 از بخش یک شاهنامه که دربارۀ پادشاهی اشکانیان است این بیت را می گوید:


    کجا شد فریدون و ضحاک و جم                                    مهمان عرب خسروان عجم


او در جای دیگر در بیت 18 از بخش 17 پادشاهی یزدگرد می گوید:


     همش رأی و هم دانش و هم نسب                                  چراغ عجم آفتاب عرب


    مثال ها آنقدر زیاد هستند که برای ذکر آن‌ها یک کتاب جداگانه باید نوشت.

     اما سؤال ما از نویسندۀ محترم این است که به فرض محال موالی و عجم معنی بد دارند، کِی و در چه زمانی به شما مولی یا عجم گفته‌اند؟ امسال، پارسال، ده سال پیش، صد سال پیش؟ کِی؟ مگر نه این است که این کلمات را 1400 سال پیش به کار می‌بردند؟ این چه منطق و استدلالی است که کینۀ 1400 سال پیش را به دل می‌گیرید؟ این چه کینه و نفرتی است که بعد از 1400 سال در اندیشۀ انتقام هستید؟ و چرا شما این کینه و نفرت را بر سر مردمانی خالی می‌کنید که هیچ نقشی در آن ندارند؟ فقط به جرم اینکه هزار نسل پیش، چنین کلماتی را به کار می‌بردند.
 
  ایشان در ادامه و برای توجیه و تبرئه عرب‌‌ستیزی و نژادپرستی می‌نویسد: "کمترین لفظ زشتی که برای ایرانیان به کار می رود "مجوس" است"  واقعاً جای تأسف دارد کسی که ادعا می کند دکترای تاریخ اسلامی است، این چنین مطالبی را بنویسد.

  عزیزم آقای دکتر، کجای این واژه زشت است؟ شما اگر می‌دانستید معنی مجوس چیست هیچ گاه چنین جمله‌ای نمی‌نوشتید و اگر شما از تعصب و ناسیونالیسم و بیگانه‌ستیزی به دور بودید هیچ گاه این مطلب سراپا غلط را نمی‌نوشتید. مجوس در زبان عربی به معنی زردشتیان است (عبدالنبی قیم، ص 936). آیا گفتن زردشتی به یک نفر که زردشتی است، زشت است؟ به راستی که به قول محمد علی فروغی، تعصب چشم را کور و گوش را کر می‌کند. آیا شما می‌دانید که تقریباً همۀ نویسندگان ایرانی و غیرعرب از 1400 سال پیش تا به امروز این واژه را برای زردشتیان به کار برده‌اند؟

 شما اگر واقعاً دکترای تاریخ اسلامی هستید آیا کتاب های مورخان ایرانی را نخوانده‌اید؟ شما چه دکترای تاریخ هستید که کتاب ابوریحان بیرونی "آثارالباقیه " را نخوانده‌اید؟

  ابوریحان در صفحات 20 و 24 و 141 این کلمه را برای زردشتیان به کار برده است. شما که از فریدون آدمیت نام می‌برید چرا کتاب او را که در آن از قول میرزا آقاخان کرمانی کلمه مجوس را برای زردشتیان آورده را نخوانده‌اید؟

  تازه این میرزا آقاخان سردمدار ناسیونالیسم افراطی و نژادپرستی است. شما چه دکترای تاریخ هستید که کتاب‌های تاریخ و کتاب دوقرن سکوت عبدالحسین زرین کوب را نخوانده‌اید و به خود جرئت می‌دهید این مطالب را تحویل خوانندگان بدهید؟ زرین‌کوب در همین کتاب مغرضانه خود که بوی نژادپرستی از آن به مشام می رسد حداقل بیست و هفت بار از واژۀ مجوس استفاده کرده است.

 توجیه های ایشان و نفرت پراکنی او متوقف نمی‌شود، باز ایشان برای توجیه و تبرئه عرب‌ستیزی و نژادپرستی می‌نویسد " مگر آن‌ها نیستند که در کتاب‌های درسی‌شان ایرانیان را دشمن می‌خوانند؟"

  این سخن کاملاً کذب است و ایشان با این جمله قصد نفرت پراکنی و کینه توزی دارد. مصرانه از ایشان می‌خواهم مدرک و سند خود را ارائه کند و به ما نشان دهد در کدام کتاب درسی و در چه صفحه‌ای و در چه کشوری آن ها ایرانیان را دشمن خوانده‌اند؟ اصلاً در ذات و ماهیت ناسیونالیسم و نژادپرستی، نفرت و کینه و دشمنی نهفته است.

  او در ادامه همان سخن نژادپرستان را بر زبان می‌راند و از برتری قوم خود سخن می‌گوید اما چون می‌داند بعد از جنایت‌های نازی‌ها و هیتلر  که معتقد به برتری نژاد آریا بود، این واژه منفور ومطرود شده به جای نژاد برتر از فرهنگ برتر استفاده می‌کند. او می‌نویسد: " این مفهوم ناظر بر این است که فرهنگ ما برتر است." این سخن نه تنها یک سخن ناسیونالیستی است بلکه یک سخن برتری طلبانه و نژادپرستانه است. 

با توجه به عنوان نوشتۀ او قرار بود آقای شاه‌ملکی ثابت کند که ایرانیان نژادپرست نیستند اما او به جای ارائه دلیل و برهان و اقناع خواننده، مطالبی می‌نویسد که از برتری قوم خود و تحقیر قوم دیگر حکایت می‌کند . ایشان حتی اگر این مطالب کذب قبلی را نمی نوشت با همین نوشته، مهر تأییدی بر نژادپرستی گذاشت. بیهوده نیست او مفهوم نژادپرستی را یک مفهوم غربی می‌داند.

  او برای نشان دادن برتری قوم خود به ملخ پناه می‌برد و می‌نویسد: "مثلاً ملخ را چندش‌آور می‌دانیم و خوردن آن را از سوی عده‌ای اعراب را دال بر پستی فرهنگ آنان می‌شماریم." اولاً داستان ملخ‌خوری را اول بار شعوبیان در 1400 سال پیش مطرح کردند، چرا شما جملات را طوری نوشتید که گویی حالا و در عصر حاضر عرب ملخ می خورد؟ صداقت ایجاب می‌کرد شما فعل ماضی بعید را استفاده کنید.

  ثانیاً مگر فرهنگ برتر و فرهنگ پست‌تر را با نوع غذاخوردن مشخص می‌کنند؟ اگر این طور است مردم کره که سگ می‌خورند و یا مردم چین که هر جنبده‌ای را می‌خورند و یا غربی‌ها که خرچنگ و خوک می‌خورند، فرهنگ پست دارند؟

ثالثاً  تا همین چند دهه پیش یعنی در سال 1350 مردم در کرمان چیزی به نام "چنزو" می خوردند که شبیه سوسک یا ملخ است (ابراهیم نبوی، و این سوسمارخواران). یکی دیگر از نویسندگان که در قید حیات است در خاطرات خود آورده  که در روستای آن‌ها در استان کرمان، مردم ملخ می‌خوردند (احمد زیدآبادی، ص 69). 

  رابعاً در عهد هخامنشیان، برخی از مردم مردگان خود را می‌خوردند (زرین کوب، روزگاران، ص 29). به همین دلیل در وندیداد 74-73-8 مجازات سختی برای این گونه افراد در نظر گرفته شده است (هاشم رضی، ص 447).  

  در عهد ساسانی بهترین غذاها که غذای پادشاهان بود از گوشت گورخر یا خر وحشی بود. بهرام، پادشاه ساسانی را از این رو بهرام گور می‌خوانند که علاقه زیادی به خوردن گوشت خر وحشی داشت و همیشه در پی شکار آن بود (زرین‌کوب، همان).  خر وحشی چه فرقی با ملخ دارد؟  

  خامساً همان طوریکه پیش از این گفته شد ملخ‌خوری عرب را اول بار شعوبیه مطرح کردند، شعوبیه هم به قول گلدزیهر، نژادپرستی ایرانی بوده‌اند ( گلدزیهر ، ص 371) و سخن آن‌ها از روی کینه و نفرت و برتری طلبی بوده است.

  تئودور نولدکه، روایتی را نقل می‌کند که نشان دهنده این است که پیش از اسلام، عرب، خوردن ملخ را بد می‌دانسته و خط بطلانی است بر سخنان شعوبیان. او می‌نویسد: "غذاهای حبشیان و آداب ایشان، منفور عرب‌ها بود. یکی از شعرای آن زمان که به ابرهه خدمت بزرگی کرده بود و به پاس آن می‌بایست با زنی حبشی ازدواج کند با تحقیر و توهین آن را رد کرده است. علت این ردّ کردن این بود که او حاضر نبود" با کسانی وصلت کند که زنان (دختران نوزاد) ایشان ختنه شده باشند و خوردن ملخ را بد ندانند" (نولدکه، ص 388، پی نوشت شمارۀ 133).

   ایشان در ادامه از ناسیونالیسم دفاع می‌کند و ضمن خرده گرفتن به آقای زیباکلام و بقیه، می نویسد: "این دوستان تعمداً یا  از روی ناآگاهی ناسیونالیسم را با راسیسم یکی می‌گیرند." در این خصوص آقای زیباکلام و "دوستان" آقای شاه‌ملکی باید جواب بدهند.

  در ادمه می افزاید: "اصولاً ناسیونالیسم مفهومی مثبت است و منفی نمی‌شود."  باید به آقای شاه‌ملکی گفت ناسیونالیسم هم یک مفهوم غربی است. چرا شما آن را مطرح می‌کنید و سنگ آن را به سینه می زنید؟  به این می‌گویند دوگانگی، یعنی یک بام و دوهوا بودن.


 هر چند محال است آقایان زیباکلام، اباذری و فکوهی ناسیونالیسم را با نژادپرستی و یا به قول او راسیسم یکی بدانند اما به آقای شاه‌ملکی باید گفت ناسیونالیسم پیش درآمد و پلۀ دوم نژادپرستی است. پلۀ اول تعصب است.

  فرد از تعصب به ناسیونالیسم می‌رسد و افراط در ناسیونالیسم به شوونیسم و نژادپرستی می‌رسد. همۀ نژادپرستان در وهلۀ اول متعصب بوده‌اند و بعد ناسیونالیست شده‌اند و آخرالامر نژادپرست شدند. بعضی نژادپرست‌ها مثل هیتلر هفتاد میلیون آدم بی‌گناه را به کام مرگ کشاند و یکی از وحشتناک‌ترین و هولناک ترین جنایات تاریخ را مرتکب می‌شود.

  برخلاف تصور ایشان ناسیونالیسم نمی تواند مثبت باشد چون بر تعصب مبتنی است؛ چون احساسات ناسیونالیستی به طور ذاتی مقایسه ای هستند وهمیشه به گونه ای منحرفانه؛ مقایسه ای که در پایان، طرف دیگر را پست تر و سخیف تر از طرف خودی برآورد می کند، منتهی میشود( علی هاشمیان فرد، ص200).

آقای شاه ملکی چون خود ناسیونالیست است، ناسیونالیسم را مثبت می داند و به همین دلیل فرهنگ خود را برتر و فرهنگ عرب را پست تر می داند. 

  ایشان در ادامۀ مغلطه های خود می نویسد: "ناسیونالیسم یا وطن دوستی" و می‌خواهد به صورتی خجول ناسیونالیسم را با وطن‌دوستی یکی جا بزند. حال آنکه این دو با هم فرق دارند و یک وطن دوست الزاماً یک ناسیونالیست نیست.
 
یک وطن دوست کشور خود و سرزمین آباء و اجدادی خود و مردم خود را دوست دارد اما این دوست داشتن مانع از این نمی‌شود که مردم دیگر و اقوام دیگر را دوست نداشته باشد و یا با آن ها ستیز کند و قوم خود را برتر از آن‌ها بداند. در صورتی که یک ناسیونالیست، سرزمین و قوم خود را بیش از حد دوست دارد و  قوم خود را برتر از اقوام دیگر می‌داند و دیگران را پست می‌شمرد. کینه و نفرت را تبلیغ و ترویج می کند و نغمۀ دشمنی و ستیز را با دیگران ساز می کند. به همین دلیل اریک فروم ناسیونالیست را این چنین توصیف می کند: " ناسیونالیسم، زنای با محارم، بت پرستی و جنون زمانۀ است.( مهرزاد بروجردی، ص 48).

    همان طوریکه گفته شد تعداد جملات درست نوشتۀ آقای شاه ملکی به تعداد انگشتان دست نمی رسد، دومین جملۀ درست او این جمله است:" عرق و تعصب قومی در ایران هست." با کمال تأسف باید بگویم درست می گویید. همین تعصب است که شما را وادار می کند مطالب کذب بنویسید. همین تعصب است که شما را وادار می کند خود را برتر از دیگران بدانید. همین تعصب است که شما را وادار می کند بنویسید نژادپرستی مفهومی غربی است. شما به نحویی از تعصب سخن می گویید گویی یک فضیلت اخلاقی است. شما نمی دانید که تعصب چیز بدی است و زمینه و بستر نژادپرستی است؟

 محمدعلی فروغی در پاسخ به ناسیونالیست هایی که از روی عرب‌ستیزی قصد داشتند کلمات عربی را از زبان فارسی حذف کند، می نویسد" مهر و کین و تعصب چشم و گوش و راه عقل را می‌بندد".( فروغی، پیام من به فرهنگستان). به همین دلیل است که شما این همه توهین و تحقیر و دشنام به اقوام دیگر را نمی‌بینید و می‌گویید در ایران نژادپرستی نیست. بعد به شیوۀ ناسیونالیست‌های افراطی بیان حقایق را ضدیت با هویت ملی قلمداد می‌کنید تا راست‌گویان و حقیقت‌گویان، آن‌هایی که درد و معضل جامعه را می‌بینند و در صدد اصلاح آن هستند را ضد وطن معرفی می‌کنید.

    حال که شما چشم خود را بر حقایق بسته‌اید به شما با صراحت می‌گویم در ایران نژادپرستی هست؛ بدجوری هم هست. من نمی‌خواهم  نوشته های نژادپرستانۀ میرزا فتحعلی آخوندزاده، جلال الدین میرزا، میرزا آقاخان کرمانی، حسین کاظم زادۀ ایرانشهر، ابراهیم پورداود، محمود افشار یزدی، ذبیح بهروز، ذبیح‌الله صفا، صادق هدایت و دیگران را اینجا برایتان بنویسم. فقط  یک نمونه از این کتاب های مغرضانه و نژادپرستانه را مثال می زنم. کتاب دوقرن سکوت تألیف عبدالحسین زرین کوب. تمام کتاب تحقیر عرب است، در سه صفحۀ اول کتاب ده ها بار و شاید چهل بار عرب را تحقیر کرده، گویی می‌خواهد با عرب تسویه حساب کند. 

یکی از جملات کتاب که نه تنها باعث تأسف است ، بلکه باعث شرم هر انسان شریف و آزاده است این جملۀ اوست که سه یا چهار بار در کتاب تکرار شده است:" عرب که پست‌ترین و پراکنده‌ترین مردم است( ص59). او در جایی از کتاب، عرب را به خرفستر یعنی حشره تشبیه می کند(ص 136).

  نمی‌دانم اگر نویسنده‌ای خارجی ما را پست‌ترین مردم بداند و ما را به خرفستر تشبیه کند، آقای شاه‌ملکی چه واکنشی نشان می‌دهد؟ و چه حالی به او دست خواهد داد؟ اصلا نوشته‌های چنین نویسنده‌ای را می خواند؟ در جوامع مترقی و در همان غرب اگر کسی چنین کتابی بنویسد نه تنها شرافتمندان و خردمندان جواب او را می‌دهند، بلکه او را به جرم نژادپرستی محاکمه می‌کنند. اما در کشور ما نه تنها کتابی نوشته می‌شود، بلکه حتی بعدها که زرین‌کوب، به غلط بودن خیلی از نوشته‌های خود پی می‌برد و در کتاب های بعدی آن‌ها را نفی‌کرد، باز از خوانندگان عذرخواهی نمی‌کند. حتی کسانی که مقولۀ دوقرن سکوت او را قبول ندارند، هیچگاه به تحقیرها و توهین‌های او نپرداخته اند و آن ها را مذمت نکرده‌اند. علت هم واضح است چون ما در سرزمینی زندگی می‌کنیم که در آن نژادپرستی مباح است. و اگر کسی این عیب و بیماری را برملا کرد؛ افرادی مثل همین آقای شاه‌ملکی او را "خودروشنفکرخوانده" و ضدایرانی معرفی می‌کنند.

  از همه بدتر این است که تا به حال یک نقد عالمانه و منصفانه از این کتاب به عمل نیامده است تا اکاذیب، عدم امانت‌ها،  تحریف‌ها و ضدونقیض‌گویی‌های آن برملا شود.

  تأسف بارتر آنکه این کتاب از سال 1378 تا سال 1399 ظرف بیست و یک سال، سی و سه بار تجدید چاپ شده و شاید پنجاه بار و یا صدبار به صورت قاچاقی و زیرزمینی چاپ و منتشر شده است. می دانید علت استقبال از این کتاب چیست؟ کتابی که از نظر علم تاریخ فاقد ارزش است، کتابی که خود زرین کوب جرئت نکرده نام آن را تاریخ بگذارد (همان، ص 21). اصلاً کسی که اقوام دیگر را تحقیر کند، می تواند نویسندۀ منصفی باشد؟ آیا او و صلاحیت تاریخ نویسی را دارد؟

 برای اینکه به آقای شاه‌ملکی نشان دهیم در ایران نژاد‌پرستی هست، فقط چند نمونه را ذکر می‌کنم. غلامحسین ابراهیمی دینانی که یک ناسیونالیست است و ادعا می‌کند استاد فلسفه است در سال 92 یا 93 در مصاحبه  با خبرآنلاین  از لفظ "عرب های سوسماخوار" استفاده کرده است. چند سال پیش جواد طباطبایی، که ناسیونالیست و افراطی بود و به نژاد پرستی میل داشت در یک سخنرانی در تهران گفت: "عرب چه هست که عقل داشته باشد." چند سال قبل، فکر کنم سال 1392 بود مصطفی بادکوبه‌ای با شعر خدای عرب باز به عرب توهین کرد.

     این از نویسندگان و شاعران . حالا برویم سراغ خواننده ها، چند ماه پیش، یکی از خوانندگان مرد قدیمی که پنجاه سال است آواز می خواند و مقیم آمریکاست در دکلمه‌ای به عرب توهین کرد و نژادپرستی خود را نشان داد. آن‌چنان موج اعتراض های هموطنان شریف که هم‌صدا با مردم عرب خوزستان او را تقبیح کردند، بالا گرفت که این خواننده عذرخواهی کرد. کمی بعد یک کارگردان به نام بهمن قبادی در یکی از ویدیوهای خود به عرب توهین کرد، که خیلی‌ها و از جمله هموطنان کُرد او را به نژادپرستی متهم کردند. 

  اما بد نیست گزارشات مراجع بین‌المللی را شاهد بگیریم تا حقایق را برای آقای شاه‌ملکی بیان کنیم. به گزارش سازمان فوتبال علیه نژاد پرستی در اروپا در سال 2017 در استادیوم‌های ایران تعدادی از شعارهای رایج در میان تماشاگران ایرانی به عنوان رفتارهای نژادپرستانه شناسایی و زیرذره بین قرار گرفته است.

  این شعارها اکثر، قومیت خاصی در کشور را هدف قرار می دهد به عنوان رفتارهای نژادپرستانه تلقی شده و با توجه به اصل مسئولیت مطلق باشگاه ها و فدراسیون فوتبال در صورت برخورد، مستقیماً بر این نهادها تأثیرگذار خواهد بود. در گزارش این سازمان حتی معادل فارسی شعارها نیز درج گردیده است. در این میان رفتارهای یک مربی فوتبال ایران نیز در برخورد با یک بازیکن سیاهپوست که فیلم آن نیز منتشر شده بود به عنوان یکی دیگر از رفتارهای یک مربی فوتبال ایران شناسایی شده است. 

این در حالی است که شعارهای نژادپرستانه در فوتبال ما تنها محدود به قومیت های داخلی نبوده و به ویژه در مواجهه با تیم‌های عربی نیز شنیده می‌شود که ظاهراً از چشم متخصصان این سازمان پوشیده نمانده است ( آقتصاد آنلاین،"نژادپرستی در فوتبال ایران"، 13/4/1396)

 
 آقای شاه ملکی مدعی است از میان عرب های خوزستان دوستانی دارد، این دوستان شما به شما نگفته اند که مردم عرب خوزستان به هنگام بازی تیم ملی و یا تیم‌های باشگاهی ما با تیم های عربی همواره این دغدغه و نگرانی را دارند که مبادا گزارش‌گر فوتبال در حین گزارش به عرب توهین کند و یا با سخنان برتری طلبانه آن‌ها را آزرده  خاطر کند؟ بیشتر وقت‌ها مردم عرب برای فرار از این توهین ها و دشنام ها، چنین مسابقاتی را از شبکه ایران تماشا نمی‌کنند و تلویزیون های عربی را می‌بینند.

 دو سال پیش در جریان بازی‌های جام ملت‌های آسیا در قطر در یکی از بازی‌های تیم ملی ایران که فکر کنم با عمان بود جواد خیابانی در حین گزارش به عرب توهین کرد.

  همان موقع اعتراض‌ها آن‌چنان بالا گرفت که آقای خیابانی در بازی بعدی از عرب‌های خوزستان عذرخواهی کرد. چند سال پیش در بازی تیم ملی ما با یک کشور عربی که فکر کنم عربستان سعودی بود، [مرحوم] مهرداد میناوند به عرب توهین کرد و گفت ما عرب ها را فلان و بهمان می‌کنیم.

  نژادپرستی نزد ما آن‌چنان نهادینه شده که او به جای اینکه بگوید ما تیم فوتبال عربستان را فلان یا بهمان می‌کنیم به میلیون ها عرب توهین کرد. خشم و عصبانیت مردم آن چنان بالا رفت که عبدالله کعبی نمایندۀ آبادان در مجلس شورای اسلامی به سخنان او اعتراض و قبح آن را بازگو کرد.   

   در جریان بازی‌های مقدماتی جام جهانی روز پنجشنبه 11 شهریورماه 1395 بین تیم های ملی فوتبال ایران و قطر، تماشاچیان پس از گل ایران به قطر، فحش های رکیک به عرب دادند که از تلویزیون شنیده می‌شد.  فاجعه بعدی اینجاست که بعد از پایان بازی محمد حسن انصاری‌فر بازیکن سابق تیم پرسپولیس که به عنوان  کارشناس در برنامۀ تلویزیونی شبکۀ سه حاضر بود به جای تحلیل و تفسیر بازی، اولین جمله‌ای که  گفت این بود که به قول فلانی، عرب از نظر هوش در سطح پایینی قرار دارد.


   نمی دانم آقای شاه‌ملکی این ها را دیده است؟ نکند دیده و شنیده اما خود را به ندیدن و نشنیدن زده؟  اگر ندیده چرا بدون اطلاع دربارۀ یک مطلب اظهارنظر می‌کند؟

    نمونه ها خیلی بیش از این هستند، اگر بخواهیم به همۀ آن ها بپردازیم مثنوی هفتاد من می‌شود. پایان بخش این نوشتار گزارش یک منبع بین‌المللی و بی طرف است:

  واشنگتن‌پست در گزارش تخصصی خود نسبت به مطالعه وجود تفکرنژادپرستانه در سراسر دنیا تحقیق جامعی را انجام داده است و کشورها را به دو گروه نژادپرست و غیرنژادپرست تقسیم کرده  و هر گروه را بر اساس میزان و درصد وجود تفکرات نژادپرستی در کل جمعیت به دسته های متفاوت بر اساس درصد کل تقسیم کرد. در این بررسی ایران در دستۀ کشورهای به شدت نژادپرست قرار گرفت ( روزنامه جهان صنعت،" ایرانی ها در دستۀ دوم کشورهای نژادپرست").

 بی‌احترامی به افغانستانی‌ها که دیگر جای خود دارد و نیازی به گفتن ندارد. چند سال پیش در یکی از شهرهای شمال که فکر کنم ساری باشد و همچنین در شهر شیراز، اعلام شد افغانستانی‌ها حق ورود ندارند. برخورد ما با تاجیک‌ها هم از روی استعلاء و برتری است. ده‌سال پیش در یکی از کنگره‌های علمی خارج از کشور با یکی از علمای تاجیکستان آشنا شدم. یکی از گله‌مندی‌های او این بود که می گفت چرا ایرانی‌ها وقتی به ما می‌رسند به ما می‌گویند: شما در طول تاریخ جزئی از خاک ما بوده‌اید؟ او می‌گفت شما اولین ایرانی هستید که چنین سخنی را به من نگفته است.

آقای شاه ملکی!  با لاپوشانی و با تعصب و انکار واقعیت‌ها نمی توان جامعه را اصلاح کرد. اگر شما در سخن خود صادق هستید  که"جامعه ایرانی البته محتاج نقد است،اخلاق و عادات ناپسند نیز کم نداریم." باید واقعیت‌ها را بپذیرید و تعصب و ناسیونالیسم را کنار بگذارید. باید این را بپذیرید که بنی‌ آدم همه با هم برابرند و هیچ قومی و هیچ نژادی برتر از دیگر اقوام و دیگر نژادها نیست. باید کینه و نفرت را کنار بگذارید و منادی دوستی و محبت باشید.  چون علاج درد فقط با تشخیص آن ممکن است. 


* منابع نزد عصرایران موجود است

ارسال به دوستان